گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۴ ب.ظ

بهترین شکل ممکن



آخرین کتاب مصطفی مستور را ظرف بیست و چهار ساعت دوبار خواندم تا از حس بد خنگی و نفهمی دور شوم و حسم چندان هم توفیری نکرد.

 راستش همزمان با اولین کتابی که از ایشان خواندم  (روی ماه خداوند را ببوس) بی‌دلیل به دلم افتاد که اگر قرار باشد چیزی بنویسم باید به این آدم اقتدا کنم و کتاب آرمانیم چیزی از جنس قلم او خواهد بود. اما نه با من گنجشک نیستم خیلی ارتباط گرفتم و نه با این یکی! البته شاید اگر همینجوری و بدون انتظار بالا میخواندم نظرم فرق میکرد!

شاید هم شیکی و فرهیختگی بالایی میخواهد فهمیدنش که من ندارم. اما به هرحال که در این حدود یک سال به چاپ پنجم رسیده و نظر آدمها زیادی را جلب کرده است. (شاید هم خیلیهایشان با الگویی مشابه الگوی فکری من جلب شده باشند!) 

***

اینجا در باره این کتاب چیزهای مهربانتری نوشته شده است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۴
نجمه عزیزی

نظرات (۴)

۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۸ امین آرامش
نجمه عزیز، راستش من هم مستورخوانی رو همون حدود 10 سال پیش (شایدم بیشتر) با اثر فاخر "روی ماه خداوند را ببوس" شروع کردم. اون کتاب رو سه بار خوندم و هر سه بار هم به شدت احساسی شدم.
با وجودی که از آخرین باری که خوندم حداقل 8 سال میگذره هنوز یادمه:
"وقتی خداوند در معصومیت کودکان مثل برفِ زمستانی میدرخشد، تو کجایی یونس؟..."
اما بعد از اون کتاب، دو سه تا از کتابهای مستور رو که خریدم نتونستم باهاشون ارتباط بگیرم و از یه جایی به بعد دیگه کتابهاش رو نخریدم!
این گنگ بودن رو من هم اصلا دوست نداشتم.
همون n سال پیش از امیرخانی خطاب به مستور خوندم که در معرض تکرار قرار داده و امیدوار بود که به تکرار نیفته این نویسنده توانا. البته امیرخانی با کلی ادب این حرف رو گفته بود و از سر دلسوزی بود.
برخلاف مستور، امیرخانی رو که اون رو هم همون روزهای دور با "منِ او" شناختم همیشه برام تازه موند.
 این آقارضا و کتابهایش رو دوست داشتم و دارم.
بهرحال از مستور گفتی و من هم سر دلم رو باز کردم. :)
پاسخ:
باید حواسمون باشه کتاب اولمون خیلی خوب نشه چون اینطوری از پس رقابت با خودمون برنمیاییم! :)
ممنون که خواندی و نظرت را گفتی امین عزیز!
۱۱ تیر ۹۶ ، ۰۹:۳۷ سینا شهبازی
کتابی از این نویسنده رو هنوز نخوندم ولی لینک آخری رو که گذاشتی، برایم این حسّ رو تداعی کرد که این بنی‌بشر نمی‌خواد فقط حرف خودش رو به بقیه به زور بقبولونه.
راستی یه چیزی که جدیداً فهمیدم، اینه که خانوادگی اهل وبلاگ‌نویسی هستید و واقعاً بهتون تبریک می‌گم. توی یزد اینجور چیزها رو دیدن، دست کم برای من، کمی عجیب و البتّه مایۀ افتخاره :-)
پاسخ:
نویسنده خوبیه سینا! اگر نخوندی بخون ازش...ولی از چند نفر که کتا روی ماهش را خوانده اند شنیدم که بقیه کتاباش براشون خیلی جلوه نداره. 
اهل نوشتنیم من و دخترک و از پنج شش سال پیش وبلاگ داریم. از تعجب و افتخارت هم ممنونم! موفق باشی همشهری و هم مدرسه ای عزیز 
۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۲۹ محسن صالحی
این جدید رو نخوندم. اون دوتای دیگه رو خوندم بد نبود.
سلام نجمه جان
منم کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" رو دو سال پیش خوندم و  من هم ارتباطی باهاش نگرفتم، داستان خیلی خوب شروع شد اما به نظرم در حالی تموم شد که پر از چالش و ابهام بود! 
 واقعا متعجب شدم از تعریف هایی که از این کتاب می شد و راستشو بخوای من هم کمی احساس نفهمی بهم دست داد:)

یکی از دوستان که اتفاقا نظر مثبتی هم درباره ی این کتاب داشت بهم کتاب "عشق روی پیاده رو" و "سه گزارش در باره ی نوید و نگار"  مصطفی مستور رو پیشنهاد کرد اما هنوز فرصتی دست نداده تا بخونمشون و ببینم نظرم راجع به نویسنده و نوشته هاش عوض میشه یا نه.


پی نوشت: مدت کوتاهیه که خواننده نوشته هات شدم، زیبا می نویسی.
قلمت پایدار
پاسخ:
سلام دوست بانو جان جان! که اینطور...من اون کتابو خیلی حس کردم شاید چون بر آن گشوده بودم... ممنون که خوندی و می خونی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی