گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۳۸ ب.ظ

شعر ناتمام خانه تکانی...

  


چند سال است که در شبکه‌های مجازی خیلی به خانه‌تکانی گیر می‌دهند. گیردادنی هم هست بدمصب! ولی با اینحال من طرفدارش هستم حتی اگر کفرم را در آورده‌باشد و از دستش عصبانی باشم. 

میدانم برای نشان‌دادن اشتباهات ما در سبک زندگی، آینه بیرحم و راستگویی است! میدانم اگر روح خانه را لمس کنم و اگر بر زندگی خانه راه بازکنم به تکاندن نیاز نخواهد داشت؛ اما تا آن زمان کماکان خواهم تکانید!

  در عنفوان میانسالی بلد شده‌ام تمیز کنم اما در آن غرق نشوم و نگذارم گلوی زندگی را بفشارد.

  بلد شده‌ام در حد وسع، شادی و بهار و خاک و باغچه را بیشتر از رفت و روب دریابم پیش پای فروردین. فروردین نازنین نباید قربانی نوروز و ما آدمها بشود. کاش روزی برسد که فروردین و بهار دوباره دست در دست هم زندگی را جشن بگیرند. کاش طبیعت دوباره نفسی تازه کند و امسال حالمان به شود.

امروز در تکاپوی کارهای پایانی اسفند و تیک زدن لذت بخش لیست، مرتکب این غزل شدم:

 

غم زمانه خورم یا که خانه را بتکانم؟

خمار دوست کشم یا غبار کهنه نشانم؟

به چشم سرمه‌کشم یا به چین پیرهنم نخ؟

به زلف شانه کشم یا ز شانه خاک تکانم؟

دوباره خستۀ آشفته‌حالی دم عیدم

دوباره گیجی و تشویش، در سراسر جانم

بهار می‌رسد و خانه‌ام هنوز مشوّش

به طاقتی که مرا نیست از که داد ستانم؟

به طاقتی که ندارم چقدر شستن و رُفتن

چقدر خاک نشیند بر آشکار و نهانم؟

برای یار نوشتم: برس به داد! کجایی؟

جواب داد که: "جانا به فکر جُستن نانم!"

رها کنم دل آشفته تا بهار بیاید

پر از شکوفه کند جسم و جان و جان جهانم

به سمت آینه لبخند روشنی بسرایم

"بخند بانوی خسته" برای خویش بخوانم

چو میتوان به صبوری کشید جور زمستان

چرا بهار نباشم؟ چرا ترانه نخوانم؟

هراس تشنگی خاک را به اشک بشویم

روم به باغچه تا بذر انتظار فشانم

قلم به دست بگیرم میان صفحه برقصم

میان باغ نهال امید تازه نشانم

***

( با اجازه سعدی و استاد شجریان البت)




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۲۷
نجمه عزیزی

نظرات (۴)

جالب بود
خیلی هم عالی بود رفیق
من که امسال اصلا سمتش نرفتم :)
ُغم زمانه خورم یا فراغ یار کشم
به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم

سلام
وقتتون بخیر
مطلب خیلی خوبی بود
یاد این شعر افتادم :)

زیبا بود ولی خداییش این خونه تکونی های ما اصلا ادبی نیست...زیر آفتاب روی فرش غلت بزنی که تمیز بشه و اون وسط تا شیر رو باز میکنی بگن آب نیس ببند! از بالای نرده بون پره ی پنکه رو تمیز کنی و بچرخونیش و پره ی عقبی بخوره پس کلت و بگی عاااخ...بعد همه بگن بچه خوابه ، ببند!  از گرما بسوزی و در پنجره رو باز کنی تا هوا بیاد تو...بعد بگن گردگیری کردی ، خاک میاد توو ، ببند!
اینا اصن ادبیات رو در درون آدم میپوکونه

دم شما گرم که ذوق هنریتون در این شرایط نیز فعاله.خداقوت و سال نو مبارک!
پاسخ:
ممنون علی جان! توصیفات از خونه تکونی خیلی باحال بود...نسل پسرایی مثل تو  رو به انقراضه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی