گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۵۶ ق.ظ

هر هزار تویی!



رویایم به هیچ جای حال این مملکت ورشکسته نمیخورد اما مأیوسانه و معصومانه باورشان دارم. اینکه رگه های باریک آب زلال کم کم این سیلاب گل آلود را رقیقتر میکنند و اینکه پلشتیها ریزریز راهشان را میکشند و میروند. 

دل بسته‌ام با همه ظرفیتم به کاهش 65درصدی تلفات چارشنبه سوری، به برف و بارانهای رحمت که امسال باریدند به هوایی که کمی کمتر ناپاک بود.

 به صدای ساز بچه ام و آواز آن بچه ام که جورند با هم و با من،

به چشمهایی که شسته میشوند زیر باران اشک و نامرادی،

به دلهایی که در درد و ناامیدی و بی پناهی ذوب میشوند و دوباره در هیاتی نو از زیر خاک و خاکستر جوانه میزنند،

به شادیی که دوست دارم باور کنم پشت در است،

به خامی و خماری چشمهایمان که خورد خورد رنگ میبازد،

دل بسته‌ام به دانه دانه زباله‌ای که نمیسازم،

به ذره ذره خاکی که توی باغچه ام جان میگیرد،

به یکی یکی بذر هایی که کاشته‌ام و صبح به صبح ذوق مرگ انتظار سراغشان میروم با صبر با شوق با پارچ آب،

دل بسته ام به بسیار کلمه ننوشته به هزار باده ناخورده،

دل بسته ام به اینهمه دلبستگی.

چیزی در منست که دریادریا باکلاسی یاس و حزن را تاخت میزند با یک جرعه امید دهاتی که با صدای توپ سال تحویل جان گرفته و الکی الکی فربه شده و سبز و صورتی و نارنجی میچرخد و میرقصد.

 زندگی را بغل گرفته ام با غیظ و شوق و به سپیده دم فردا فکر میکنم.


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۰۱
نجمه عزیزی

نظرات (۳)

۱۳ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۴۲ ستاره اردانی زاده
سلام..

چقدر زیبا امیدوارید 

من که دارم از درون میسوزم  از خودم انتظار دارم که سر کسی به خاطر تمام بدبختی هایی که دور و برم را گرفته است داد بزنم امااحساس میکنم سینه  از درد میسوزد و نفس راهی برای خروج و فریاد شدن ندارد  و انگار که حنجره ام پیر و فرتوت و نحیف است و بهزودی با بادی از بغض خواهد شکست...
پاسخ:
سلام عزیزم  آدم سن و سال که ورمیاد میفهمه چاره ای نیست باید امیدوار باشه...😉   میفهمه که خیلی چیزا در کنترلش نیست اونوقت چیزایی که روش نفوذ داره مهمتر میشن براش و بعد بلد میشه دایره نفوذش را بزرگ کنه.. زندگیو بغل کن و برو جلو! دنیا  صاحاب داره ستاره
۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۶ ستاره اردانی زاده
چاره ای نیست !
من تمام تلاشمو ریختم وسط تمام جونایی که باید بکنم رو دارم میکنم اما...
یه وقتایی توی بی خودی بودن یا نبودنشون شک میکنم... این من و سرگشته میکنه..
دیوونه وار دوست دارم همه چیز و بندازم گردن بقیه تا شاید از این حس مزخرف خلاص بشم اما هنوزم  این حس مثل خوره من و نابود میکنه

پاسخ:
وظیفه ما و تنها چاره ما تلاشه ستاره جون... خشیش هم به همینه ! چیزی گردن کسی ننداز ولی بیشتر وسع و فهم اون لحظه‌ت آزر خودت نده! (یهو دلوم خواس بزنم شبکه تابان  :)  )
۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۴ ستاره اردانی زاده
مرسی عزیزم..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی