گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد...

به احترام 22 خرداد  ی تمام قد می ایستم،

که چشمانم را گشود!

به احترام روزی که راه صدساله 

را چند ساعته در وجودم طی کرد!

به احترام اشکها و دردها و داغها و درسها،


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۴
نجمه عزیزی
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ب.ظ

تو ترجمان جهانی ...




نشستم پای کلام یک دوست.
مثل آینه مرا به خودم تاباند. 
چقدر راست گفت: بیشتر از مدرس بودن محصلی!
و این نمی گذارد خودت را به تمامی باور کنی!
چون می دانی چقدر نادانسته مانده است در دنیایت!
و خوب می دانی چقدر می توانی که بیاموزی!
و خوب می دانی چقدر نسبت به آنچه می توانی باشی کوچکی!
و چقدر سهم کمی از خودت را داده ای به زندگی! 
و همین غمگینت کرده!
و خاموشت کرده!
 چیزی را که گفت باور کردم،‌ 
چون خیلی شبیه چیزی بود که مثل راز قلبم را به بند کشیده است.
حرفش را باور کردم چون انگار پیام خود خدا بود،
هرچند خودش را و نیتش را خیلی باور نکردم،
زیاد هم مهم نبود،


مهم جادوی زندگیست که باورش دارم 
و عصای سحر امیزش...

مهم جاناتان مرغ دریایی است که فال امروزم جلوی کتابخانه انگشت گذاشت روی آن 
و امروز درست به موقع، دوباره خواندمش:
سپس همانگونه که سخن میگفت 
پرهایش روشن و روشن تر شده و سرانجام چنان درخشیدن گرفت
که هیچ مرغی دیگر نتوانست به او نگاه کند.
او گفت:جاناتان!
و این آخرین کلماتی بودند که بر زبان می آورد:
در راه عشق عمل کن...


 چرا دشوارترین کار در جهان این است که پرنده‌ای را متقاعد کنی که آزاد است؟








۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۶
نجمه عزیزی
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۰ ب.ظ

رفیق اعلی

این کتاب کوچک و کم حجم را، 

چند سال پیش، دوست فرهیخته، باشعور و نامهربانم به من داد،

آنوقتها،

 صبح خیلی زود می نشستم توی سرویس دانشگاه 

و تا اردکان می رفتم، 

چه فرصت فارغ و قشنگی برای خواندن و عمیق خواندن داشتم.

یادش بخیر واژه واژه ی این کتاب را نفس می کشیدم:


هیچ تقدسی عظیم تر از تقدس مادرانی نیست که شستن کهنه ها و گرم کردن فرنی و حمام کردن کودک، آنان را از رمق انداخته است. مردان دنیا را در دست دارند ومادران جاودانگی را که آن خود دنیا را و مردان را. فرانچسکوی کوچولو که این زمان صورتش را به شیر واشک آلوده است ، از آن روی در آینده تقدسی عظیم می یابد که ازاین گنج احساس مادرانه بهره می گیرد وجانوران ودرختان وجمله جانداران را از آنچه مادران همواره برای نوزاد خویش پدید آورده اند، برخوردار می سازد...

....

او زنی زیباست چون عشق خویش را به مانند جامه ای از تن به در می کند تا با ان عریانی کودک را بپوشاند  . او زنی زیباست چون هر بار که به اتاق کودک می رود ، خستگی را با گام های بلند پشت سر می گذارد . تمامی مادران از این زیبایی برخوردارند . تمامی آنها از این درستی و حقیقت و تقدس نصیب برده اند . تمامی مادران از این لطافت بهره مندند که خدا نیز بدان غبطه می خورد .

 ....

زیبایی از عشق پدید می آید، همانگونه که روز از خورشید و خورشید از خدا

....


 مادر در برابر فرزند تظاهری نمی کند . او در برابر فرزند نیست ، گرداگرد آن ، درون آن ، بیرون آن ، همه جای آن است .

....  

 

مادر بودن رازی مطلق است ، سری است که با هیچ چیز در نمی آمیزد ، امر مطلقی است که با هیچ چیز نسبت ندارد ، وظیفه محالی است که با این همه انجام می پذیرد ، حتی به دست مادران بد .

 ....

  

زیبایی از عشق به وجود می آید و عشق از توجه .

 ....

 

 ما ان چیزی را می بینیم که چشم امید بدان داریم و اندازه هر چیز را به قدر امیدی که بدان بسته ایم می بینیم .

  

 ....

ما درون شهرها و حرفه ها و خانواده ها زندگی می کنیم . اما جایی که به راستی در ان زندگی می کنیم ، مکانی مادی نیست ، جایگاه راستین زندگی ما همان مکانی نیست که روزهایمان را در آن سپری می کنیم ، بلکه جایی است که در ان امید می بندیم بی آنکه بدانیم چه چیز امیدوارمان ساخته است ، جایی است که در آن اواز سر می دهیم بی انکه بدانیم چه چیز به اواز خواندنمان واداشته است .

....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۰
نجمه عزیزی