گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۵۹ ب.ظ

زباله‌آگاهی(۱)

و اما زباله‌آگاهی!

فرشته زباله‌غیب‌کنی در کار نیست. آنچه می‌رود به بهای اتلاف منابع و تولید آلودگی تبدیل به چیری بدتر می‌شود و برمی‌گردد نزد خودمان.

در اولین قدم باید به آنچه دور می‌ریزیم نگاه کنیم تا بفهمیم چه کاره‌ایم و در چه جایگاهی قرار داریم.

زباله‌ها به سه دسته کلی تر، بازیافتی و ریجکتی تقسیم می‌شوند.

زباله‌های تر کلیه مواد آلی گیاهی و حیوانی هستند که قابل تجزیه و بازگشت به طبیعت هستند. این دسته مواد اگر مسرفانه تولید نشوند و به شکلی معقول دوباره تحویل طبیعت داده شوند تا به شیوه خود رتق و فتقشان کند و به چرخه بازشان گرداند نجیبترین زباله‌ها به‌شمار می‌روند.

من شخصا سالهای سال زباله‌های ترم را در باغچه خانه چال می‌کردم. وقتی باغ  و باغچه و همکاری شوهر به حد اشباع رسید آنقدر به این کار معتاد شده بودم که امکان ترک نبود! بنابراین دست استغاثه به درگاه خدا بلند کردم و با پیج آیه حمداوی آشنا شدم.

از او یاد گرفتم که میشود زباله‌های تر را خشک کرد. در فصل سرد توی کارتنهای کوچک خرما میچینمشان روی شوفاژ و به سرعت خشک می‌شوند و از آنجا که خشک شدن کم حجمشان می‌کند و مانع پوسیدنشان می‌شود تبدیل به چیزی بی‌دردسر برای نگهداری می‌شوند. ظرف شش ماه گذشته من حدود سه لگن بزرگ پوست میوه و سبزی خشک جمع‌اوری کرده‌ام که اگر اوضاع قاراشمیش نشده‌بود تا حالا خوراک دام شده‌بودند. حالا که نشد هم هیچ مشکلی ندارد. مثل گنجم نگهشان می‌دارم تا روزی که عاقبت بخیر شوند. در بدترین حالت می‌شود با مصرف مقدار بسیار کمتری کیسه زباله (به دلیل کاهش حجم) سپردشان به ماشین آشغالانس ولی حاشا و کلا که من چنین کنم!

چیزهایی مثل استخوان مرغ و ماهی و...را جداگانه در سطلی در محیط باز می‌گذارم. خیلی‌ها می‌گویند بدهید به گربه‌ها و سگهای خیابان و بعضیها هم می‌گویند که غذا دادن به جانورانی که باید خودشان پی غذا بگردند و کمک به تکثیر آنها پیامدش تبدیل آنها به دردسرهای شهری است و در ادامه منجر به الزام عقیم‌کردن یا حتی کشتار بیرحمانه آنها توسط مسئولین می‌شود. راستش من خیلی در این مورد به جمع‌بندی نرسیده‌ام. تجربه سالها چال‌کردن هم به من یاد داده که استخوانها خیلی دیر تجزیه می‌شوند و باغچه خانه را وقت بیل‌زدن شبیه قبرستان قدیمی ترسناک می‌کنند!

استخوانهایی که کمی در محیط آشپزخانه رطوبتشان رفته در سطل درباز خشک شده‌اند و بو نگرفته‌اند. قرار بود نزدیک بهار آنها را هم به باغ خویشاوندی برده و در آنجا که ظرفیتی فراتر از باغچه من دارد چال کنم که نشد. از آنها هم فعلا مثل ناموس مراقبت می‌کنم تا فردا که بهار آید!

من پوست تخم‌مرغ و هسته خرما و پوست گردو بادام و... را هم جداگانه نگه می‌دارم ولی لزومی ندارد. همینطوری حس می‌کنم ممکن است به تفکیک، کاربردی داشته باشند. اگر امکاناتش را ندارید که هیچی.

دسته‌ای از زباله‌های تر هم هستند که به قول همشهریها پچل پوچولند. مثل تفاله‌ها و احیانا زبانم لال میوه‌هایی که غفلتا گندیده یا کپک زده‌اند و خورده‌های نان سوخته و از این قبیل.

چنین چیزهایی را که حجمشان هم زیاد نیست و معمولا در تفاله‌گیر سینک جمع می‌شوند هر دو سه روز یکبار توی گلدان سفالی کوچکی که در کابینت زیر سینک گذاشته‌ام میریزم.

روی این گلدان یک صفحه مقوایی کوچک هست که در عهد جاهلیت کیک تولد به خانه‌ام آورده و روی این صفحه یک گلدان کوچکتر پر از خاک خشک و نرم. هر بار که در گلدان را برمی‌دارم اول قبلیها را زیر و رو میکنم و بعد زباله تازه را میریزم و کمی خاک روی آن می‌پاشم. در کمال تعجب متوجه خواهید شد که این گلدان بسیار دیر پر می‌شود و اصلا بوی بدی ندارد. بویی شبیه جنگل و خزه و این چیزها! بله تبریک می‌گویم شما دارید کمپوست پرورش می‌دهید!

این گلدان وقتی پر شود می‌تواند در باغچه خالی شود یا حتی خاک گلدانهایتان شود. در مصرف آن دچار مشکل نخواهید شد. خاک، آن هم خاک غنی موجود ارزشمندی است!

در مورد دو دسته دیگر هم خواهم نوشت.

در اینستاگرام اگر هشتگ #دیدار_دور_با_نجمه را دنبال کنید از زباله‌بازیهایم نوشته‌ام. (لینک اولین مطلب در این مورد)

 اما اینجا نیز به تدریج و به اقتضای زبان وبلاگ دوباره خواهم نوشت. (هشتک #نجمه_بیزباله هم در کل مطالب محیط زیستی مرا پوشش می‌دهد)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۸
نجمه عزیزی

نظرات (۳)

۱۸ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۰۱ الهام طهماسبی

نجمه جان خیلی ممنون، امشب کلی چیز یاد گرفتم واقعا انگار داره به یکی از دغدغه های ذهنی پاسخ مناسب داده میشه. متاسفانه یا خوشبختانه من اینستا ندارم یعنی کلا نمی خوام داشته باشمش دورغ چرا، ولی مطالب وبلاگ رو پیگیرم و امیدوارم بتونم از تجربیات تون منتهای استفاده رو ببرم

پاسخ:
خدا را شکر الهام جان...همتم ته نکشد حتما مینویسم. خیلی از کارایی که میشه کرد فقط دونستن و تصمیم میخواد و سخت نیست بعضیاشم سخت ولی شدنی و ارزشمنده

سلام. کلی سوال داشتم ولی گفتم فعلا صبور باشم تا بقیه قسمت ها رو هم بخونم بعدا. فقط گفتم یه تشکری کنم و اینکه واقعا باریکلا که انقدر فاصله بین گفتن و عمل کردنتون کمه. پایدار باشید و باشن این نوشته ها.

پاسخ:
سلام عزیزم. خوشحالم که چنین سوالاتی داری حتما بپرس! کمک می‌کنه به تدوین ادامه. ممنون از لطفت

سلام مجدد. بعضی از سوالاتم ایناست:

برای زباله های تری که خشکشون کردیم، اگر باغی و .. در دسترس نبود، مجازیم به دور از چشم پاک بان ها توی پارکی یا فضای سبزی که خاک داشته باشه و بشه زیر خاکشون کرد ببریم؟ یا مثلا دامنه ی کوهی اگر در دسترس باشه؟

برای استخوان ها بعد از اینکه گذاشتیم فضای باز چیکارشون کنیم؟ احتمالا میشه اونم مثل زباله خشک بسپریم به ماشین آشغالانس ولی اگر نخوایم این کار رو بکنیم چی؟

برای پوست تخم مرغ و گردو و ... هم همین سوال بالا رو دارم. البته من جایی مطلبی خوندم در مورد سوخت های سبز (green fuels/ pellet)خوندم و  نوشته بود چون اینا موقع درست شدن کربن دی اکسید جذب کردن، با سوزوندنشون کربن دی اکسید اضافه ای تولید نمیکنن. (درواقع میزان تولیدی با مقداری که قبلا جذب کردن بالانس میشه)بنظرم با این استدلال میشه پوست گردو ... رو سوزوند. البته نه الکی بسوزونیم! اگه جایی لازم به درست کردن آتیش بود یا ذغال مثلا، اینا رو هم بندازیم توش. (کباب و زبانم لال قلیون که پای ثابت خیلی از تفریحات هست. من خودم با پوست گردو و خاشاک و ... تونستم املت و چای درست کنم!)

برای تشویق دیگران به استفاده از حوله یا دستمال پارچه ای به جای دستمال کاغذی پیشنهادی ندارید؟ توی محل کار من در مجموع دو سه روزی یه بسته دستمال کاغذی مصرف میشه، دستمال توالتم که خیلی بیشتر از این.

پاسخ:
سلام مهتاب جان ...چیزهایی که بلدم برایت خواهم نوشت. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی