دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ
معلمانه(7)
خوشبختانه مهمان عزیزی *داشتیم،
که توانستیم، شادی و شورمان را با او قسمت کنیم
و البته که از تجربیات باارزشش بهرمند شویم.
(عکسها در ادامه مطلب)
-----------
* سرکار خانم مهندس طوبی اولیا
۹۴/۰۹/۱۶
سلام. داشتم عکسارو نگاه می کردم چشمم افتاد به دستهای جوان پشت صحنه... نگاه کردم به دستهای خودم که شکسته بود و خالی..... و با خودم فکر کردم چقدر این ماجرا تکراریست... و آخر هم خالی می رویم... چقدر دلم گرفت.... و این ماجرا هم چقدر تکراریست...و آخر با دلی گرفته می رویم ما که میان این تکرارها هرگز پیدا نشدیم.... حتی با دل و دیده ی خودمان... و چقدر این ماجرا هم تکراریست... و آخر می رویم و تکرار یک گم شدن می شویم...