يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ
شعر بی پر پریدن...
این یکی هم مال بیش از پانزده سال پیش است
و دیشب دوباره سرایی شد
خیلی تغییر کرد...
***
یادم بده آتش گرفتن را
آهی بکش آتش بزن من را
خاکسترم را جمع کن در مشت
بر باد ده بنیاد بودن را
لب باز کن تا لب ببندم باز
این دفتر آلوده دامن را
یادم بده در بهت تاریکی
مشق طلوع صبح روشن را
شب از هجوم راز، لب بستن
صبح از طلوع تر شکفتن را
این سیبها که بی نهایت هست
در حجم یک زنبیل چیدن را
یادم بده رفتن به سوی من
یادم بده از من گذشتن را...
بالم وبالم گشته بر گردن
در حسرتم بی پر پریدن را
برچسبها: شعرهای من
+ نوشته شده در شنبه ۲۴ خرداد۱۳۹۳ساعت ۶:۱۳ قبل از ظهر توسط سایه
۹۴/۰۸/۱۰