گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۹ ق.ظ

مجنون رویاهای خود، لیلای مجنون باش...! قسمت(1)

دو سال پیش که این مطلب را،

در مورد خانه داری نوشتم، 

خیلی به امید تغییر حسم نبودم.

دوستش نداشتم ولی مقدر تر از این می دیدمش،

 که بشه به عوض شدنش امید داشت.

توی این دو سال خیلی اتفاقها افتاده،

و الان بدون این که دقیقا بدانم چطور،

خیلی حال و هوایم عوض شده است!

دیگر خودم را کوزت مظلومی که 

با اون همه کمالات و جمالات،

مجبور است بشوید و بسابد و بپزد و بسوزد، نمی بینم.

دیدم کسی قرار نیست به دادم برسد،

خودم تصمیم گرفتم  اژدهای وقت آشام کارِ خانه را،

کبوتر کوچک و دوست داشتنیی کنم که میشه 

پروازش داد و به تماشایش نشست.

اول از همه سر و کارم با اصل قضیه و یکی از عبارت های پرتکرار خودم بود:

کارِ خونه به هیچ دردی نمی خوره!

بله..اول تصمیم گرفتم به خودم ثابت کنم که خیلی مهم است و اجتناب ناپذیر

اونموقع ها وبلاگ این خانم را میخواندم،

علیرغم اختلاف نظر های جدیی که با هم داشتیم و یکی به دوهای فرسایشیی 

که با ایشون و دوستاش در مقوله های دیگر داشتم،

کلامش یه قدرت و خلوصی داشت،

که میشد بهش فکر کرد.

ماجراهای دیگه ای هم بود که بالاخره توانست این باور مرا اصلاح کند.

***

قسمت دوم



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۲
نجمه عزیزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی