گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ب.ظ

ای لولی بربط زن...

شب است و پاییز است و پیران سپیدمو...

 دانشکده، دلبر عیاری است سر تا پا راز و زیبایی.

 انگار نه انگار که بیش از نیمی از عمرم را آشنایش بوده‌ام! 

مثل یک تازه وارد بهت زده، هی دامن ز پای بر‌می‌گیرم تا زمین نخورم.

کش حیاط بیرونی را می‌گیرم و می‌خزم در تالار نماز. 

حال غریبی دارم، چیزی که نه شبیه بندگی است، نه اقتدا، نه نیاز.

 در سکوت فرو رفته‌ام و دلم سجده می‌خواهد،‌ دلم گوش دادن به صدای قلب زمین را می‌خواهد و دلم تشنه‌ی حضور است.

باید بروم حیاط لاریها، که زیاد دوستش ندارم، 

انگار غریبه است، مال "ما" نیست. 

بی‌اراده و پشت سر بقیه پله‌ها را می‌روم پایین.

دلتنگ روزگار گذشته‌ام، 

 در گوشه‌ای از روحم چیزی شعله‌ور است که هم نور دارد و هم سوز. 

اصلا مطمئن نیستم حوصله‌ام تا آخر مراسم بکشد.

دختر جوان، برنامه را اعلام می‌کند، کمی عجول، کمی خجول، کمی گیج، 

ساده، صمیمی و رسولیانی! 

کم‌کم گرم می‌شوم. 

دلم جا می‌ماند پیش جزوه‌ی معماری اسلامی دکتر شکوری

و نقشه می‌کشم برای یک نظر دیدن چنان مکتوبی. 

روحم بال بال می‌زند از شنیدن حدیث صدق، در صدای خسته‌ی دکتر ندیمی. 

کنار نارین‌قلعه، خشتی می‌شوم میان سازه‌ی گلی 

و در حالیکه پا به پای دکتر فرحزا تا قله‌ی شیرکوه می‌دوم

 نذر می‌کنم که هرگز فرو نریزم! 

لابلای زلالی و محبت پدرانه‌ی صدای دکتر آیت‌اللهی خانه می‌کنم 

و شهادت می‌دهم که شگفت‌زدگی عمریست که ترجیع‌بند جان و کلام دکتر اولیاست.

پلک نمی‌زنم، خمیازه نمی‌کشم، خسته نمی‌شوم.

تیز و زنده‌ام تا آخر.

نه تکرار، نه شعار، نه مبالغه، 

برنامه‌ی بزرگداشت استاد پیرنیا، 

مثل باران بر کویر خستگی و دلتنگیم می‌بارد 

در حالی که از پله‌ها بالا میایم 

حس می‌کنم که سیراب سیرابم.

***

چقدر این حال بهت میاد!

روزگاری طفلی بودی! حالا جوان رعنا شده‌ای دانشکده!

حیاط لاری‌ها! امشب از آن مایی!




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۵
نجمه عزیزی

نظرات (۲)

👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

سلام

خدا خیرتون بده.

خاطرات دانشکده برای من هزار تا قصه داره . دوست دارم هی بنویسم اما ... راهروی بلند اتاق اساتید ، اتاق بالای غلام گردش ،حیاط نارنجستان ،کتابخونه زیر تالار بزرگ، زیر زمین هفت دری، خونه واحدیان ، بادگیر سر کوچه صدوقی ، سهل ابن علی ،خیابان امام ، پیچ کوچه صفی نیا و... با اونکه سالهاست میگذره اما اسلایداش جلو چشمامه ... چند باری تو این سالها  برای دیدن یه نازنین اومدم و مثل قدیما تو کلاسش نشستم و کیف کردم ... می گفت یک لا بود نمیرسید دو لاش کردیم ...گاهی آرزو میکنم ای کاش برگردم به اون سالها تا ال کنم و بل کنم کاری کنم تا شیبانی حیثیت ما رو پیش سال پایینی ها نبره . کاری کنم تا احمدی وقتی کارمون رو دید سنگ رو یخمون نکنه . اونقدر کار کنم تا نمره های ناپلئونی ام بعد بیست و پنج سال عذابم نده. اونقدر تابلو نباشم که همه منو ... صدا کنن . کاری نکنم که اولیا از سر ترحم نمره قبولی بده بعد برم باهاش دعوا کنم که چرا نمره قبولی من باید بیفتم. کاری نکنم که آیت اللهی از من رنجش خاطر پیدا کنه کاری نکنم که فلان کس به هر ضرب و زوری شده بخواد منو به راه بیاره تا به بیراهه نرم که رفتم. کاری نکنم که با یه تلنگر و یه نگاه ساده به ترکستان برم که رفتم.کاری نکنم که واعظ بخاطر بی توجهی به درس و مشق اینقدر نصیحتمون نکنه . کاری نکنم که تو اردوی والیبال بچه ها از ترس من جوانی نکنن. کاری نکنم که اکبرزاده از کوره در بره و اردو بهم بریزه. کاری نکنم که بعضی ها منو رو انگشت کوچیکشون هزار لا بپیچند و آخر سر هم با مخ بزنندم زمین . هی هوس چیزای بی مقدار نکنم . هی دیگران برام دل نسوزونند . هی دیگران رو به حریم شخصیم راه ندم . و البته هزار تا کار دیگه که شاید یکیش هم همینایه که دارم مینویسم. خدا من رو ببخشه و البته بعضی های دیگر رو هم . خدا از سر تقصیراتمون بگذره و البته تقصیرات بعضی های دیگر هم. ودست آخر حرفهای آنتوان دوسنت آکزوپری جالب تر از همه حرفاست" آدمها فکر میکنند اگر یکبار دیگه متولد شوند جور دیگری زندگی میکنند،شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود ....اما حقیقت ندارد اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن رو داشتیم اگر قدرت تغییر کردن رو داشتیم اگر آدم ساختن بودیم از همین جای زندگیمون به بعد رو میساختیم"و....

پاسخ:
هر جور راحتید البته. اما اگزوپری زیبایی و بی پایانی آدمیزاد را باور دارد. گمان می کنم وقتی میگوید : اگر جسارتش را داشتیم   منظورش این است که : آی آدمها! جسارتش را داشته باشید! شراب زندگی را سر کشید!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی