لو لو میاد میخوردت!
برنامه روزانه ای نوشته ام که تک تک اجزایش را بسیار دوست میدارم.
هم دوست میدارم هم کلی حالم را خوب میکند و هم زندگیم را آسان.
وقتی همه اجزای برنامه را با هم رعایت میکنم مواهب کلش خیلی بیشتر از جمع اجزای آنست
و به شدت احساس آدمیت و پیشرفت میکنم.
امروز در خلسه پیاده روی به این فکر میکردم که واقعا چرا برای من پرهیز از اهمال،
اینهمه به ترس از یک لولو یا شوق یک قاقالی لی، وابسته شده است؟
به عنوان یک مادر و یک معلم، جواب این سوال میتواند
گره های زیادی برایم بگشاید.
چندوقت پیش مبلغ قابل توجهی پول به همسرم دادم تا به ازای تیک خوردن برنامهام،
ذره ذره ازش پس بگیرم!
خوب بود. برای یک هفته خوب بود. اما بعد از آن خیلی تلخ و خجالت بار بود،
این که در این سن و سال هنوز نمیتوانم از پس خودم بر بیایم
آنهم برای پابندی به این روتین شیرین و کارگشا.
خلاصه که این هفته دوباره عزم برنامه دارم،
این بار نه قاقالیلی در کارست نه لولو!
انجامش میدهم. عزم و اراده هم نمیکنم. همینجوری یواش دور از چشم نفس بدفرمای!
البته احتمالا اینجا نوشتن هم نوعی تعهد است و مراتبی از لولو یا لیلی
اما حتما نوع شیکتر و آبرومندانهتر آن.