آن مرد رمز و راز
راهی نشان کودک معمار میدهی
او را به رسم آینه هشدار میدهی
از کولهبار روشنت ای مرد رمز و راز
یک ارمغان فراتر از انکار میدهی
میجوشی از تلاطم انگشتهای خاک
از ابر آیه میرسد و بار میدهی
شوقی میآوری که مرا میبرد ز خویش
شوری برای شستن انکار میدهی
این خاک تشنه را وسط یک کویر محض
مازندرانی از گل و گلزار میدهی
مازندرانی از دل باران و عطر موج
پیچیده در تبسم آن یار میدهی
جویای راز میشود این طفل تازه پای
داری دوباره دست دلش کار میدهی!
***
***
***
دکتر رازجویان هر چه گذشته زنده تر و زلالتر و روحتر شده است. بیشتر میخندد و کمتر حرف میزند و طنین حرفهای شاعرانهاش بیشتر توی گوش آدم میماند. دیروز مهمان همان سیاق حرفهایش بودم و وقتی برخاست و از کوله پشتی کوچکش کتاب شعرش را بیرون آورد حیرت کردم. میدانستم شعر میخواند و شعر میفهمد اما این که شاعر باشد و در این حجم و با این کیفیت را خبر نداشتم. بیوقفه نشستم به خواندن و هی از پلههای وجد بالا رفتم.
ورای انکار نام مجموعه شعردکتر رازجویان است در اثنای سالهای 88 تا 94، سالهای خانه نشینی که میتوانست پر از خاموشی و افسردگی و ناامیدی باشد.دست جادوی هنر و معنا درست، که رنج و اندوه و شوق را تبدیل کرد به این کلمات سبز و ناب.
***
اینجا و اینجا معرفی مختصری از ایشان نوشته شده است.
***
پادکست تعدادی از آثار این مجموعه با صدای ناقابل من:
چه داستان جابی رو روایت کردی درباره ایشان