حال همه ما خوب است...باور کن!
پا را که به کوچه میگذارم هوا هنوز نیمه تاریک است آب برنجهای شسته شده را میریزم
پای گلهای ناز توی باغچه. مدتی است حسابی جان گرفتهاند و من حسابی احساس خود خوب
پنداری میکنم.
راه میافتم هوای خنک و شفاف صبح را چنان فرو میبرم که گویی واپسین دم حیات است و در این وانفسای ناماندگاری چه بسا که باشد.
یادم نرفته خیلی چیزها را که بدیهی و عادی بود و کم شد و استثنا و پای ثابت دعاهایمان، مثل برف و بارانهای بیدریغ رحمت که با پریشانی این زمین خسته و زخمی مدتیست قهر کردهاند. یادم نرفته زمستان غمناک شش سال پیش را که حتی حسرت به جان سرمای هوا شده بودیم. یادم نرفته که بهمنماه با یک لا پیرهن، بغض کرده و ناامید کوچهها را گز میکردم تا ناکجا...
خدایا سپاس که هنوز بلدم حقگزارانه نفس بکشم با تمام وجود، خنکی و زلالی این صبح تمیز تابستانی را
رسیدهام به کوچه ارغوان و سگها دوباره دو طرف کوچه روان هستند. روزهای اول،وحشت مثل یک موج قوی، از گردن تا شانههایم میدوید اما از بروز نمیدادم و رد میشدم. ترسم هر روز کمرنگتر شد و حالا به گمانم داریم دوستتر میشویم،با وجود ته مانده ترسم به آنها لبخند میزنم و به چشمهای غمزده و عجیبشان نگاه میکنم.
کوچه باغهای مهدیآباد دلم را میلرزاند. الهی زنده نباشم اگر مقدر است که ساعات پایانی این درختان کهن را ببینم. باوقار و فروتنند این سایبانهای سبز بالای سرم و هر روز عهدم را با آنها تازه میکنم:
دعا از من دست از شما
به پارک میرسم در حالیکه حرمت طبیعت دلم را ساکت کردهاست. در سرتاسر مسیر میکوشیدم تا میشود نگاهم به آسمان باشد تا سیاهکارهای همنوعان سرگردان را کمتر ببینم،اما پارک پر از همنوعان است.
خواهرانم از هفت تا هفتاد ساله دور هم جمع شدهاند و ورزش میکنند. خیلی کم پیش میآید یا من کم دیدهام که خواهرانم این همه تفاوت در ظاهر را برتابند و با مسالمت گرد هم جمع بشوند برای هدفی مشترک. شال صورتی و رژ لب گلی آن بانوی شصت ساله انگار با چادر گره شده پشت گردن آن خانم سیساله هیچ تعارض و دعوایی ندارد. همگی در پیشگاه خدای سلامتی و شادمانی جمع شدهاند و ورزش میکنند. به آنها میپیوندم.
در پایان ورزش وقتی دستهای هم را میگیریم و دعای زیبا و موزونی را که مربی به زبان فارسی میخواند تکرار میکنیم چشمهایم از اشک پر میشود.
در راه برگشت آفتاب کمی بالا آمده، پرندهها هم بیدار شده و غوغا به پا کردهاند. خوشحالم خوشحال و احساس میکنم حال درختها و سگها و پرندهها و حال مردم شهرم در حال بهتر شدن است.