دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ق.ظ
قطار...
همان قطاری که بیست و چند سال پیش،
نوجوانی مرا میکشاند پشت پنجره خانه مان،
حالا دخترکم را میکشاند پشت پنجره مدرسه اش،
اتفاقی که فقط دماغ مرا میچسباند به شیشه تا با قیافه ای معصوم و منگول ،
آن اتفاق تکراری را تماشا کنم
و هیجان زده شوم
در ذهن پویای او شعری زیبا پر از تصویر و معنا رقم زده
که از آن خواندن آن
حیرت می کنم ...
مشک آنست که ببوید
عطار هم آنست که از عطر مشک بگوید، به هزار زبان
۹۴/۱۲/۰۳