امشب همه میکده را سیر بنوشید...
جمعه صبح در حالی که قلبم توی دهنم بود از نگرانی
زیر و سفت و آزاردهندهای که نمیشد انکارش کرد تصمیم گرفتم دل به دریا بزنم و در
پیادهروی خانوادگی دانشگاه یزد شرکت کنم. گفتم تا فردا خدا بزرگ است، اگر مثل آن
روز شوم داغدار شدیم دوباره که خب کمی به تن و جانم قبل از گرفتاری صفا دادهام و
اگر راه زندگی روان بود میتوانم به عنوان یک جشن پیروزی پیش از موعد روی آن حساب
کنم و چه خوب بود!
میدویدم و عجیب هماهنگی بود بین قدمهایم که بر
آجرفرشهای دور حوض محوطه میکوبیدم و حال پریشانم که بیم و امید را درست یک اندازه
با هم داشت و حامد همایونی که آنقدر حال این دوران ملت را خوب فهمیده که مرغ عزا و
عروسی همه شده!
***
هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید
که
امشب سر هر کوچه خدا هست
روی
دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه
یک بار و نه ده بارو که صد بار
به
ایمان و تواضع بنویسید خدا هست
خدا
هست و خدا هست و خدا هست
امشب همه میکده را سیر بنوشید
با
مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید
دیوانه
و عاقل همگی جامه بپوشید
در
شادی این کودک و آن پیر زمینگیر و فلان بسته به زنجیر و زن و مرد بکوشید
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و
فلان مال که بر باد فنا رفت نخور
ای
جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است
مردم
شهر به هوشید...؟
***
موسیقی فاخر و اصیل هر دوران البته جایگاه ویژه خود
را در ذهن و اندیشه اهل آن دارد و گمان میکنم با همه ناواردیم در این مقوله
میتوانم خودم را مخاطب و درککننده بخش زیادی از آثار آن بدانم. اما هر چه میگذرد
بیشتر میفهمم که موسیقی پاپ را هم باید گوش بدهم و از دوست داشتن و متاثر شدن از
آن شرمسار نباشم چرا که آینه روشن حال مردم هر دوران است و قرارگاه مطمئنی برای
دیدار من با بخشهای مهجور وجود خودم و دیگران.