به احترام ممل
به احترام ممل که وسط منجلاب زندگی از هم پاشیدهاش نشست تا اومدن چسب پیچش کردن بردنش کمپ.
به احترام ممل که قدمها را طی کرد و برگشت تکه تکه زندگیشو جمع کرد گذاشت کنار هم.
به احترام ممل که از اول اول ممل بود اما تصمیم گرفت که بذاره از خودش ببرنش بیرون،
تصمیم گرفت اعتماد کنه و شد ممدآقا!
ممد آقای بچهها و همسر ناامیدش که حالا دیگه خسته و ناامید نیست.
منم چند وقته که تصمیم گرفتهام که خودمو چسب پیچ کنم و استفادهام از اینترنت و بخصوص تلگرام لعنتی را مدیریت کنم. هر روز که یک ساعت متمم بخوانم یا یک پست دست اول در وبلاگ بگذارم یک ربع حق وبگردی و تلگرام برای خودم گذاشتهام و همه چیز خیل لذتبخش و آدموار شده انگار، حتی نت گردی و تلگرام.
***
کمترین خوراکی که به این حال خوش میتونم برسونم بیشتر و بیشتر خواندن و نوشتن است، بخصوص حالا که به تدبیر معلم خردمندم چشمهای باکیفیتی که اینجا را میخوانند خیلی بیشتر از قبل شده.
ازت متشکرم معلم خردمند!
برایم ارزشمندید چشمهای باکیفیت!