مجنون رویاهای خود لیلای مجنون باش...قسمت(4)
از سنین خیلی پایین رویای منظم بودن و مسلط بودن بر زندگیم را داشتم
و نوشتن برنامه روزانه...!
آخ که چقدر با خودم جنگیدم
تا فهمیدم باور بسیار بی فایده ای دارم که وقت دور اندختنش فرا رسیده است.
این که برنامه را یا نباید بنویسی یا اگر نوشتی باید همیشه به آن متعهد باشی!
یک هو جبرییل نازل شد و گفت نه فرزندم!
شما میتونی گاهی به مناسبتی یه هفته منظم بودن را به خودت هدیه بدهی!
و بعدش بری استراحت
تا مناسبت بعدی...
خدا را چه دیدی شاید گاهی هم یادت رفت و بیشتر ادامه اش دادی!
این بود که بعد یه عمر ترسیدن از سرزنش کردن خودم
شروع کردم هفته های پاکی را به خودم هدیه دادن
همین جا به همه جهانیان، به خصوص خواهران عزیز خودم!
آنهایی که مثل من در چنگال اژدهای وقت آشام کارِخانه خود را اسیر میبینند
صادقانه اعلام میکنم :
نتیجه حیرت انگیز بود
اساسنامه سه چهار بار تغییر کرد
تا یه جایی وایساد که شدنی تر باشه.
این هفته هم به مناسبت آخرین روزهای 39 سالگی ام،
دارم این برنامه را اجرا میکنم
و از تماشای کفتر کوچک و زیبایم در آسمان خانه لذت میبرم...
***
پی نوشت: این فایل صوتی در مورد اشتباهات ما در برنامه ریزی پیشنهاد میشود.
مثل اینکه یه کمی دیر رسیدم: تولدت مبارک!
امیدوارم سالهای سال زنده باشی و سلامت و سربلند.
من هم اساسنامه راچند بارتغییردادم تا با وضع خودم منطبق شود( به جای اینکه من با آن منطبق شوم!!)