پت و مت و چت و تلگرام!
1- اونقدر از گذاشتن اشتباهی پیامم داغ کردم که چند تا اشتباه دیگه هم پشت بندش انجام دادم
2-وقتی از راست و ریس کردن اوضاع ناامید شدم رفتم بخوابم.
3- دیدم خیلی دلم میخواد شعر بگم ولی نای بلند شدن نداشتم.
4- همه روح و انرژی سرودن در یک رویای پر ماجرا دمیده شد! خوابم ترکیبی ار تاریخ معاصر بود و سریال شهرزاد و افسانه سلطان و شبان !
مصطفی زمانی قرار بود الکی شاه بشه و بعد محبوب مردم شد و شاه سرشو زیر آب کرد. نکته اش این که تمام افکار و حس و حال محمدرضاشاه را میشنیدم. معجونی بود از خیرخواهی و تکبر و ضعف نفس و سادگی و.... خوابم خیلی با کلاس و کامل با اوج و گره و فرود و همه چی تدوین شده بود.
5- کله سحر بلند شدم شعرم را گفتم:
زمانی از فلک آزاد بودی
به آواز بنانی شاد بودی
تو را کالک و راپیدو پوستی بود
ترنمهای باغ دوستی بود
نگهبانی اگر میکرد پیجی
و یا با پست می امد پکیجی
تو تا شب شوخ و شنگ و لول بودی
ولی کی اینچنین گاگول بودی؟!
الا ای دختر دوران قاجار!
نشین آرام اینجا کنج تالار!
از آشوب مجازستان جدا شو!
حقیقت شو کبوتر شو رها شو!
نشین در انزوای اندرونی!
نپرس احوال دنیا را که چونی!
گرامافون بنه اندر کنارت!
بزن فالی به همراه سه تارت!
پیامی هم اگر که بود این بار
به دست کیسه چاپار بسپار!
و یا دیدی کبوتر اندر آفاق،
پیامت را به او بنمای سنجاق!
چرا در تلگرام علاف گشتی؟
و سلطان سریر گاف گشتی؟!
نشستن، لال در کنج سکوتی،
از آن خوشتر که سوتی پشت سوتی!
***
ببند انگشتها را محکم و سفت!
"حیاط خانه"* را چندی بده لفت!
اگرنه دست کم این پند بشنو!
کمی آرامتر، محتاطتر، رو!
تو را سوگند به روح پت و مت!
ازین پس همزمان دو جا نکن چت!
--------
*: گروه تلگرامی دانشکده( محل سوتی مزبور)