اعترافات یک خائن سرافکنده!
دروغ چرا من هم چند هفته ای است که آلوده اینستاگرام شدهام و گمان میکنم فهمیدهام که چرا وبلاگنویسها به سمت این لعبت افسونکار میروند و برنمیگردند!
به پیج چند تا از وبلاگنویسهای سابق که دوست داشتم سر زدم و دیدم که چقدر کمرنگ و خلاصهنویس شده اند و چرا نشوند؟ ماهیت این ابزار همین است انگار. ابزاری که به شدت مخاطب محور است و در دامش که باشی به شدت در معرض خطر اعتیاد به بازخوردی و بدون این که بفهمی همینطوری بی هوا تو را فالوور فالوورهایت میکند. چشم وا میکنی و میبینی داری به ساز ذائقه آنها و با ریتم آنچه که بیشتر پسندیدهاند میرقصی. آنچه بیشتر پسندیده میشود هم با توجه به تنوع ذاتی مخاطبین معمولا معلومالحال است. انگار که شیرخشک باشد در مقابل شیر مادر! لذیذتر روانتر و جذابتر و البته بیخاصیت و چاقکننده!
البته من هنوز معتادی در مرحله نوک زدن هستم و توان مشاهده خودم و رفتارهایم را دارم! اینست که میفهمم وقتی ناخودآگاه لایکهای پستها را با هم مقایسه میکنم تصمیمهای بعدیم در انتخاب موضوع کاملا تحت تاثیر قرار میگیرد
در واقع اگر انتخاب را بسپاری به کودک نفس بدفرمای، احتمال بازنده شدن وبلاگ در مقابل اینستاگرام بسیار زیاد است. اما نسپار! بگذار مادر خردمند درونت تصمیمها را بگیرد و بگذار ذوق و فهم و خلاقیتت در همین دکه کم رونق و در مقابل همین خوانندههای خاموش مفتخوان (که حالا به ارزش سلبی و ایجابشان بسیار پی بردهام!) قد بکشد و ببالد و به ثمر بنشیند.