يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ
اهل خانه
چه ساده بود، بودنم، اگر ندیده بودمت...
چه ساده آن دم نخست نشستم و سرودمت
قلم زدم قلم زدم به واژه واژه خودم
و پیش روی دفترم گشودمت گشودمت
نمیبرم زخاطر آن دقایق لطیف را
که سخت چشمه میشدی و سخت تشنه بودمت
به عرش میکشاندیم به فرش مینشاندیم
به فرش مینشستم و به عرش مینمودمت
نمیروم نمیرهی به طعنه میهمان مخوان
مرا که اهل خانه ام مرا که دل ربودمت
برچسبها: شعرهای من
+ نوشته شده در یکشنبه ۱ تیر۱۳۹۳ساعت ۱۹:۳۳ بعد از ظهر توسط سایه |
۹۴/۰۸/۱۰