با دکتر وزیری
این شعر مال سال 77 است که با دکتر وزیری نازنین طراحی معماری 5 داشتم تحت تاثیر عرفان ناب و خدافهمی لامذهبانه و تندش نوشتم ..با تشکر از صدیقه عزیز که این همه سال در حافظه اش برایم نگهش داشته بود و بد عهدی مرا سر تقدیم مژدگانی میبخشد
تویی آن باغبان که با نفست
آسمان را ستاره میکاری
رعد را پاره پاره میبری
ابر را دانه دانه میباری
شرح تصویری از تبسم توست
گل اگر صبحدم شکوفا شد
صبح اگر در دل سحر گل کرد
روی پیشانی تو پیدا شد
تو به دریای خسته فرمودی
واکند رو به رود آغوشش
رود اگر بیقرار گم شدن است
تو سخن گفته ای در گوشش
تو به لبهای خشک من گفتی
از لب چشمه آب بردارد
نرگس تشنه را تو فرمودی
کز دو چشمت شراب بردارد
با توام ای شبیه با همگان
با توام ای سوای از همه چیز
با توام ای عزیز خوب بزرگ
با توام ای بزرگ خوب عزیز
بی دلم بیقرار دیدارم
مانده در عمق چاه بیخبری
بگذر از سخت جانی دل من
تو قسم خورده ای که دل ببری!
توضیح: متاسفانه اعراب گزاری در ورد را بلد نیستم
در این مصرع کلمه در با کسره باید خونده بشه:تو سخن گفته ای در گوشش