گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ

چشمه...


این شعر ادامه ی این شعره 

و حدودا چهار سال بعدش سروده شده

 

دیروزها اینجا کسی جنجال میکرد

دستان سرد و خسته مان را بال میکرد

خورشید را رندانه میدزدید از ابر

آن را به فرزندان شب ارسال میکرد 

تا رد شویم از خالص و ناخالص خویش

هرچه نبود و بود را غربال میکرد

انگشتهامان را برای رویشی ناب

میبرد و در خاک تلاطم چال میکرد

با چشمه سار چشمهای بی دریغش

از غنچه های تشنه استقبال میکرد

دیروزها آری ولی امروز ای کاش 

فکری به حال میوه های کال میکرد...



 

 


برچسب‌ها: شعرهای من
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۹ خرداد۱۳۹۳ساعت ۱۵:۵۸ بعد از ظهر توسط سایه 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۰
نجمه عزیزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی