گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹ ق.ظ

ماهی سیاه...

 

تصویر بودی ای من ،در قاب او شدی

رفتی به چاه حسن و ملاحت فرو شدی

می بود لحظه بود شراب و شراره بود

خالی شدی ،پیاله کنار سبو شدی

بعد از هزار حالت بیگانه عبوس

با خویش خویش خویش خودت روبرو شدی

این لحظه های روشن تبدار آیه ایست

جایی در عمق جان کسی آرزو شدی

تا بشکفد شکوفه تا بشکند حجاب

دادی به باد و بر شدی و زیر و رو شدی

سر خوردی از دو دست زمخت زمین و بعد 

ماهی سیاه کوچک و دلبند جو شدی

ای من خراب کن پل برگشت را بمان

بگذار باورت شود از آن او شدی....

 

 

 


برچسب‌ها: شعرهای من
+ نوشته شده در دوشنبه ۳۱ شهریور۱۳۹۳ساعت ۹:۰ قبل از ظهر توسط سایه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۱
نجمه عزیزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی