گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

مرگ بر دشمن

خاطره ای از 13 آبان چند سال پیش

 

در آن روز زیبای پاییزی بحث کلاس، به امنیت و مراقبت خانه رسیده بود و از قضا ساعتی قبل از آن از مدرسه فرزندم آمده بودم و صداهای کودکانه و ناهماهنگشان در گوشم طنین انداز بود که شعار میدادند ومرگ دشمن را میطلبیدند . از بیهودگی شعارهای سلبی حرف زدیم، از اینکه مرگ دشمن نوعا چرا باید هدف ما باشد؟ ما آرمان و هدفی داریم که به سمت آن میرویم و در این مسیر اگر مانع یا مزاحمی وجود داشت سعی میکنیم از شر آن در امان باشیم. به خانه ها نگاه کردیم که یکی ایمن میشود با دیواری عظیم و ساکت...با این دیوار هم داشته ها و درون خود را میپوشاند تا امکان برنامه ریزی برای متعدی احتمالی را از بین ببرد و هم مرز خود را پنهان میکند تا به "ما"ی  محله بپیوندد و نیروی عظیمی را متجلی کند. دیواری که کاری به همگان ندارد اما اگر نااهلی از نا راهی قصدش کند، سرنگون شود!

و خانه ای دیگر، مرز ومحدوده خود و آنجا که تمام میشود را به خوبی نشان میدهد و بر متفاوت و متمایز بودن خود تاکید میورزد، از سویی عناصر جمالی و لطیف خود را بر سیمای شهری خود حک میکند. میزان دارایی و تمکن صاحبخانه را بر صورت بیرونی خود شناسنامه میدهد و در نهایت همه این آلارمها و دعوتها، بر چشم همه مخاطبین، اعم از آشنا و غریبه و دزد، نیزه و خنجر میکشد( نرده های محافظ) تا متعدی  نتواند داخل بیاید. دومی را تشبیه کردم به شعارهای ما که اسرار درونی و هدف و آرمان خود را بیخیال شده ایم و همه چیز را همه جا جار میزنیم و با خنجر شعارهای سلبی بر دشمن حمله میبریم و به تدریج، حمله، میشود سیمای ما و بر دوست ودشمن وغریبه میتازیم، چون بقیه قسمتهای وجودمان را از یاد برده ایم و به جای درون بر بیرون متمرکز شده ایم و هدفمان شده جنگیدن با دشمن و به تدریج خود جنگیدن!

تصور کن اگر یکباره از خواب بیدار شویم و ببینیم همه دشمنانمان به تیر غیب دچار شده اند چه احساسی پیدا میکنیم؟ آیا سرود دیگری برای هم صدایی تمرین کرده ایم؟ طفل دبستانیی که صبح زود مرگ بر دشمن گفته، آفتاب که زد، پای به سیستم آموزشیی مینهد که در بطن خود بیگانه از ماست و تا بومی شدن وزنده شدن راه دراز و کم رهرویی دارد، در مدرسه ای که با معماری   کلیشه ای و صنعتی و تکراری ساخته شده و پس از آن به خانه و خیابان و ماشین وسبک زندگیی قدم میگذارد که برای تاکید بر هویت خود، از ابتدا مقاومت چندانی به خرج نداده و همینک نیز، خود بودن و بومی بودن، آرمان وهدفش نیست.

برای کسی که سرود "خود بودن"، "زنده بودن" و " الهی بودن" را تمرین نکرده، به گاه اجابت، نفرینها نای آواز زندگی نمیماند، یا خاموش میشود یا پی دشمنی دیگر میگردد!

گفتیم که طب وکشاورزی سنتی نیز بر تقویت سیستم ایمنی میکوشد تا جنگیدن با میکروبها و آفتها. به این ترتیب از بیماری فرصتی میسازد برای تجدید نیرو. اما طب و کشاورزی مدرن، با داروها و آفت کشها به جنگ میکروبها و آفتها میرود و به این وسیله علاوه بر مهاجمین به بدن و سیستم ایمنی آسیب میزند و در دراز مدت، میکروبها و آفتها را در مقابل سلاحهای خود واکسینه و مقاوم کرده و به جهش ژنتیکی آنها و قویتر شدنشان منجر میشود و دعای خیر آنها را بدرقه راه خود میکند!!

مبارزه با هر پدیده آن را تقویت میکند کاش به جای حمله و مبارزه، دفاع کنیم و راه نفوذ را ببندیم تا بتوانیم بر هدف و آرمان خود متمرکز شویم.

حرف آخر این بود: در جستجوی خود وهدف خود باشیم و با تقویت خود، خانه را از دشمن ایمن کنیم.  

+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳ آبان۱۳۹۳ساعت ۲۰:۲۸ بعد از ظهر توسط سایه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۱
نجمه عزیزی

نظرات (۱)

این خیلی عالی بود... در قرآن خوانده ام که عده ای را خداوند مهر بر دلهایشان زده... اما همیشه فکر می کنم خداوند ما آنقدر در حق بندگانش مهربان است که اگر دعا کنند دشمنشان خوب شود و دوست شود... او اجابت خواهد کرد...

و آرزو می کنم همه خوب باشند و شاد و سالم و صالح...

پاسخ:
گاهی حس میکنم از آغوش خدا نمیشه هیچ جوری فرار کرد، اما نمیدونم چرا همه سعیمو میکنم گاهی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی