گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۳۵ ب.ظ

روزنگار عبور از غبار (۶)

دوشنبه 12/12/98

بالاخره آنقدر زر مفت زدم در مورد خونسردی بچه‌هایم که عاقبت عقوبتش رسید. دیشب اشک هر دو تایشان را دیدم لعنت به سق سیاه!

نشستیم هر چهار نفر دستهای هم را گرفتیم و ذکر گیس‌گلابتون را خواندیم: باشد که در سلامت باشیم باشد که در امن و امان باشیم باشد که زندگی بر ما آسان باشد.

انگار کمی مسخره و مضحک بودیم ولی جواب داد. باید سکان را محکمتر بگیرم از امروز.

عصر بعد چندین روز از خانه رفتم بیرون و به هوای کمی خوشحال‌شدن بچه‌ها خودم را راضی کردم که یک کیک داخل بسته‌بندی بخرم. شیرینی فله را که حالا حالاها نمی‌شود رفت سراغش. کاش بلد بودم یک چیزی درست کنم. نه این که حضرت گوگل را نشناسم ولی نمیدانم چرا وقتی توی خانه قرار باشد چیزی درست کنم خیلی دنبال ورژن سالمش می‌گردم انگار نه انگار که خیلی بدتر از آن را گاهی از مغازه می‌خریم.

بله بالاخره با دست خودم کاغذ متالایزی را بعد از مدتها راهی سطل ریجکتیها کردم.

هوا حسابی گرم شده بود. توی کوچه با خانم مسنی که دم در ایستاده‌بود گرم و خندان سلام احوالپرسی کردم و بعد گریه‌ام گرفت. اغلب اوقات حضورش را زیرسبیلی رد می‌کردم موقع پیاده‌روی تا مجبور به سلام نشوم. اما حالا بعد از چندین روز که جز به خودمان سلام نکرده‌ام و بخصوص مادرم را هم ندیده‌ام چقدر دیدنش خوشحال‌کننده بود.

آخ ای خورشید سلام و بوسه و آغوش دوباره طلوع کن! با آن که آدم چندان معاشرتیی نیستم اما همان هفته‌ای یکبار بغل‌کردن پدر و مادر،‌ چشممان بود روزنی بود به اقرار بهشت... حضرت حق! ماهیها حوضشان بی‌آب است. این پس گردنی درد داره قربونت برم.

بعضی آگاهان می‌گویند که این ماجرا عقوبت که نه اما پیامد غلطهای آدم ترمزبریده در ارتباط با طبیعت است. خیلیها پیش می‌دیدند که اضافه‌کردن بی زنهار مواد و ترکیبات جدید و بلعیدن هست و نیست سیاره بالاخره یکجایی به ستوهش خواهد آورد و فریادش را بلند خواهد کرد. این روزها گویا فیتیله گرمایش زمین پایین کشیده شده (بخصوص با کاهش یا قطع فعالیت صنایع سنگین و آلاینده در چین) اما خدا می‌داند چقدر دستکش و ماسک و محصولات سلولزی عفونی بیشتر وارد خاکچالها می‌شوند و چقدر وایتکس و شوینده و الکل وارد آبها...

ور خوش‌بینم اما روزهایی را می‌بیند که مصیبت رفته و آدمها بلد شده‌اند آرام بگیرند در خانه کار کنند؛ کمتر و آنهم از منابع بازگشت‌پذیر مصرف کنند و کمتر هدر بدهند.

ور خوش بینم آدمهای فردا را می‌بیند که روی قانون چمن پا نمی‌گذارند و دل زمین‌بانو را دوباره به دست می‌آورند.

مطمئنم لبخند اول را که بزند باران عشق و رحمت سرازیر می‌شود. دلبری از آسمان را فقط زمین‌بانوی شاد بلد است.   

باشد که زندگی بر ما آسان باشد...

 کرونامه های این دکتر دوست‌داشتنی را که از دست نمی‌دهید؟

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۴
نجمه عزیزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی