گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۲ ق.ظ

معماری و غم نان 3


این نوشته، ادامه این یکیست.

هنوز فارغ التحصیل نشده با مردی یار شده بودم 

که سخاوت و توانگریش

تقریبا برابر یا قدری بیش از توقع مالیم بود( که البته چندان بالا نبود!)

بعد به سرعت در وادی تدریس افتادم،

و بعد خیلی زود مادر شدم 

و دوباره مادر شدم...

زن باشی، مادر باشی، معلم باشی،‌

ژن قناعت(تعبیر هوشمندانه دوستی دقیق)، در اعماق وجودت باشد،

هر کدوم از اینا و صد البته همشون با هم

برای فرو بردن آدم به اعماق خوابی زمستانی کافیست!

توی همه این سالها

در باغ  معماری تفرج کرده ام،

اما باغ تفرج را که میشناسید میوه به کسی نمی دهد

و سیبش جز سهم نظر نیست.

این روزها فهمیده ام که برای چیدن سیب

باید با بعضی باورهایم اساسی کشتی بگیرم!

فهمیده ام که این مدل عاشقی به هیچ  درد نمیخورد

عاشقی محک نخورده ، عاشقی به میدان نیامده!

عاشقی بی عرضه ها و ترسوها!

این مدل عاشقی، خودش خودش را میبلعد،‌

آنطور که نه دل می ماند و نه دلدار.

پارسال زمستون در حضور معلمی نازنین 

50 و 60 سالگیم را با ادامه این وضعیت به تماشا نشستم..

داشت اشکم جاری می شد..

نه این نبود اونی که من میخواستم.

دیدم حسادت و پریشانی همه وجودم را گرفته،

و دیگه نمیتونم انکارش کنم.

هرجا کسی را میبینم که دفتر دارد و خط میکشد و میسازد،

وجودم به تلاطم در میاید و اشکم جاری می شود.

پس برای اون پری زیبای درون من

با اون همه شوق و عشق و لطافت

چرا خواستگار پیدا نمیشه؟!!

چرا مردم؟؟

آخه چرا خونه هاتونو نمی دین من طراحی کنم؟؟

بی لیاقتا!

هی به خودم پیچیدم و هی به مردم بی لیاقت فحش دادم،

خوب که از نفس افتادم،

باورم شد که این شرایط را خودم ساخته ام و خودم باید عوضش کنم!

حقیقت تلخی که همیشه تکان دهنده اما راهگشاست.

حقیقت تلخ من این بود:

در منطقه امن و محدود تدریس جا خوش کرده ام

و وارد تلاطم کار حرفه ای نشده ام.

و بالاخره تصمیم گرفتم با سلام و صلوات

چند صباحی از زورق اشراق پیاده بشم

و با قدمهای سنگین زمینی

وجوه اقتصادی و حرفه ای معماری را مشق کنم.

می دانم که ترسها و تنبلی هایم 

نقاب قناعت و توکل و حتی همسری خوب و متکی بودن را

بر چهره زده.

تصمیم دارم نقابها را بردارم و بیفتم دنبال کار،

از راهی که نمی دانم چیست و امید دارم پیداش کنم.

***

به زودی از اقدامات یک سال گذشته و نتایج آن هم خواهم نوشت.

خوب باشید و زنده و کامروا

 

 

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۱
نجمه عزیزی

نظرات (۱)

نان را از هر طرف بخوانی نان است!  :)  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی