گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ

در گور خفته است...

 

بر خاک خشک و شور احساسم   

  باران حسرت می چکد نم نم

حس می کنم پابست اندوهم   

 اندوه تلخی که مرا محکم...

در بند خود میپیچد و انگار 

             یک بخش روحم میشود کم کم              

  دلتنگم از دلتنگی مردم ...    

  دلخسته ام از  آدم و عالم...

ای کاش در این کشتزار مرگ  

ای کاش در این قحطی آدم

یکباره مردی میرسید از راه   

میگفت : مردم سیب آوردم

ای کاش دستی شاخه شب را   

پیوند میزد با سحر کم کم...

ای کاش میفهمیدم این را که  

 تنها دلیل بودنم هستم...







موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۵
نجمه عزیزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی