گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ب.ظ

شعر وصل...



 

چشمت میان پنجره پیدا شد

پلکی زدی و چشم جهان واشد

لب باز کرد دفتر دستانم.....

با این مداد خسته هماوا شد

خاک کویر تشنه به وجد آمد

با سر به سمت سینه دریا شد

دریا به سمت خاک قدم برداشت

با هرچه موج و اوج در او جا شد

گفتم که من..که تو..من وتو گم شد

دنیا تهی ز هرچه بجز ما شد

هرگز مباد هیچ خبر کس را

زان لحظه شگفت که ما را شد...



برچسب‌ها: شعرهای من
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۵ خرداد۱۳۹۳ساعت ۱۲:۰ بعد از ظهر توسط سایه



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۰
نجمه عزیزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی