گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...

روزنوشته ها

گاهی من...
آخرین نظرات
شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۷ ب.ظ

آن قماش مسلمانی که ما بلد شدیم...

جایی مطلبی خواندم راجع به انسانیت و تعادل و مهربانی و ادب پرسنل بیمارستان یکی از کشورهای خارجی. نوشته بود و پرسیده بود که چرا مسلمانی در آنها بیش از ماست؟ و احتمالا میخواست بپرسد چرا مهر و ادب و تعادل در آنها بیش از مسلمانان است؟

دلم خواست بگویم:‌آنها با عقل و مغز و دودوتا چهارتایشان به این نتیجه رسیده‌اند که مهربانی و ادب و تعادل،‌جواب میدهد. شاید اگر مسلمانی یا آن قماش مسلمانی که ما بلدیم مجالی برای دو دو تا چارتا و آزمون و خطا گذاشته بود ما هم بلد شده بودیم.

اما مسلمانی یا این قماش مسلمانی که ما بلدیم فقط یادمان داده که دستور بشنویم و تسلیم باشیم و روح زندگی را فقط در رابطه‌اش با مرکز ببینیم و توجهی به اجزایش نداشته باشیم. مرکزی قدرتمند و جدی،‌که یکی است و یکی است و فقط یکی!

نه آن یکی که در قصه‌های کودکانه برایمان می‌خواندند،‌همان که یکی نبود و بسیار بود و در دل همه چیز جریان داشت. شاید اگر مثل قصه‌های کودکی آن "یک" را باور کرده بودیم بلد شده بودیم در یک‌یک اجزای هستی از جماد و گیاه و جانور و همنوع،‌ روح و قداست و معنویت و خدا ببینیم.

 آنوقت اینهمه سرگشته و سرسپرده در چاه خود فرو نمیرفتیم و تقدس را فقط در یک کانون بی‌جزئ و تاریک و مبهم نمیجستیم. تقدسی آنقدر نامعلوم که جز اطاعت از چند دستور مبهم راهی برای بیانش نمیشناسیم.



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۳
نجمه عزیزی

نظرات (۲)

نجمه جان سلام.
فوق العاده نوشتی. واقعاً لذت بردم.

مخصوصاً چقدر عالی گفتی اینجا رو:

"پرسیده بود که چرا مسلمانی در آنها بیش از ماست؟ و احتمالا میخواست بپرسد چرا مهر و ادب و تعادل در آنها بیش از مسلمانان است؟"

میدونی نجمه جان. مشکل ما اینجاست که «توهّم ِ بهترین بودن، توی دنیا» رو داریم. :)

ممنون بخاطر پست های خوبت.
شاد باشی. :)


پاسخ:
سلام شهرزاد عزیز...متشکر از نظر لطفت. بله به نظر میرسد که از دو بال عزت نفس یعنی "احساس ارزشمندی" و "احساس توانمندی" در مردم ما اولی خیلی بیشتر رشد کرده است.  
۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۰ سینا شهبازی
همۀ ما مفهوم این جملۀ سید جمال الدین اسدآبادی و دکتر علی شریعتی را بارها و بارها شنیده‌ایم (و احتمالاً کلافه شده‌ایم از بس که برایمان گفته‌اند):
در غرب اسلام (مسلمانی) دیدم ولی مسلمان ندیدم.
در شرق امّا مسلمان دیدم ولی مسلمانی ندیدم.
نمی‌دانم چرا ولی هر دفعه که این را می‌شنوم یا یادم می‌آید، فقط متأسّف می‌شوم.
شاید این مسلمان بودن از سر اجبار خانواده‌ها باشد. یا شاید هم به خاطر اجباری که بچّه‌ها فکر می‌کنند باید حتماً نماز بخوانند و روزه بگیرند، بدون اینکه آیه‌ای از آن را در قرآن دیده باشند که اصلاً این حکم، حکم خداست. (تازه به این فرض که قرآن را پذیرفته باشیم)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی